جدول جو
جدول جو

معنی چرت چرت - جستجوی لغت در جدول جو

چرت چرت
(چِ چِ)
حکایت آواز شکستن تخمۀ هندوانه و خربوزه و غیره. صدائی که چون تخمۀ هندوانه و خربوزه با دندان شکنند، به گوش رسد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرت فرت
تصویر فرت فرت
تندتند، به شتاب
فرهنگ فارسی عمید
(چَ چَ)
کنایه از لطف گفتار و نازکی رفتار. کنایه از رفتار و گفتاری نرم و فریبنده، بطور مهربانی و چاپلوسی در اظهار محبت:
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(فِ فِ)
جلد و شتاب. (آنندراج). به شتاب و شتابان و به زودی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
جرعه جرعه. (ناظم الاطباء). نام آواز فروبردن آب بسیار به گلو
لغت نامه دهخدا
(خِ خِ)
صوت، و حکایت از صوت مته ای که چوبی را سوراخ میکند و یا چرخ خیاطی و امثال آن که بصدا درمی آید. بیشتر کسی این را میگوید که بخوابست وبر اثر صداهای فوق از خواب بازماند و بصورت اعتراض میگوید: آنقدر خرت خرت شد که من از خواب بیدار شدم
لغت نامه دهخدا
(چِ رَچِ رَ)
نوعی بازی الک دولک. قسمی بازی
لغت نامه دهخدا
(چِ تُ پِ)
خرت وپرت. چیزی کوچک و بی مصرف. رجوع به خرت و پرت شود
لغت نامه دهخدا
بجلدی بشتاب: چو فرت فرت زحمدانم آب شهوت جست لبم چنین شد و چشمم چنان زحیرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرت قرت
تصویر قرت قرت
جرعه جرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرت فرت
تصویر فرت فرت
((فِ تْ فِ))
فرت و فرت، تندتند، به شتاب
فرهنگ فارسی معین
اسم چرند، لاطائل، مزخرف، مهمل، هذیان، یاوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چرت چرتی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای متوالی شکستن درخت یا استخوان و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای جویدن چیزی، صدای کشیدن چیزی بر روی زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، حرف اضافی، نق نق
فرهنگ گویش مازندرانی
آب باریکه نهر کم آب
فرهنگ گویش مازندرانی